Art..Cinema..Love..Life

می خوام از امانتی بگم...که از همون روز ازل...هیچکی زیر بارش نرفت..جز خودم..

Art..Cinema..Love..Life

می خوام از امانتی بگم...که از همون روز ازل...هیچکی زیر بارش نرفت..جز خودم..

به خدا دلم برات تنگ شده

 

من که چیز زیادی ازت نمی خوام

فقط همه ی وقتت رو..

هر چی که داری

من فقط همه ی نگاهت رو می خوام

که همه ی نگاهت فقط مال من باشه

البته با حواست با همه ی حواست

این چیز زیادیه ؟! 

 

من که چیز زیادی ازت نمی خوام

دستهات رو می خوام

فقط 2 تا دست...

به اندازه ی یه آغوش باز

برای همیشه...فقط برای من...

غیر از نگاهت و چشمات...لبخندت و آغوشت...و البته لبهات..غیر از همه ی همه ت

من که ازتو چیزی نمی خوام... 

 

ببین چه خوب درکِت می کنم 

 

....حالا فعلاً... یک ساعت وقت داری که بهت بگم..چقدر دلم برات تنگ شده ؟!

نظرات 4 + ارسال نظر
آذین شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ب.ظ

اگر کسی را دوست داری تا دیر نشده بهش بگو
چون همیشه خیلی زود دیر می شود

روجا یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ

آخه ...
نکیسا جون ...
طبع قانعت منو کشته ...

مهشید پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ

زیبا بود. موفق باشی

خسرو شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد